جدول جو
جدول جو

معنی غریو داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

غریو داشتن
بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
تصویری از غریو داشتن
تصویر غریو داشتن
فرهنگ فارسی عمید
غریو داشتن
(دَ بُ دَ)
بانگ و فریاد برآوردن. شور و غوغا کردن. غریو کردن. غریو برآوردن. غریو برزدن. غریو برکشیدن. رجوع به غریو شود:
فتادند بر خاک بیهوش و تیو
همی داشتند از غم دل غریو.
اسدی (گرشاسب نامه).
بی آب دیده بر طرف جویبارگل
قمری غریو دارد بر جست و جوی یار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیرت داشتن
تصویر غیرت داشتن
تعصب و حمیت داشتن، حفظ ناموس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرور داشتن
تصویر غرور داشتن
مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریغ داشتن
تصویر دریغ داشتن
مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ دَ)
رشک بردن و رقابت کردن. غیرت خوردن. (ناظم الاطباء). غیرت بردن. غیرت آوردن. رجوع به غیرت و غیره شود، حفظ ناموس کردن. غیرت خوردن. (ناظم الاطباء). تعصب و حمیت داشتن. رجوع به غیرت و غیره شود:
وگر بردباری کنی از کسی
بگویند غیرت ندارد بسی.
سعدی (بوستان).
هرکه غیرت نداشت دینش نیست
آن ندارد کسی که اینش نیست.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(دَ اَمْ تَ)
نخوت داشتن. متکبر و خودبین و خودپرست بودن. مغرور بودن. (ناظم الاطباء) :
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
بازداشتن و منع کردن و رد کردن و ابا کردن و امتناع نمودن و امساک کردن و نگاه داشتن. (ناظم الاطباء). مضایقه نمودن. (آنندراج). مضایقه کردن. مضایقه داشتن. مضایقت کردن:
گر ایدون که از من نداری دریغ
یکی باره با جوشن و ترگ و تیغ.
فردوسی.
گه بزم زرّ و گه رزم تیغ
ز جوینده هردو ندارد دریغ.
فردوسی.
اگر دیده خواهد ندارم دریغ
که دیده به از گنج و دینار و تیغ.
فردوسی.
به تیر و به نیزه به گرز و به تیغ
مداریدزخمی ز جانم دریغ.
فردوسی.
اگر خاک داری تو از من دریغ
نشاید سپردن هوا را چو میغ.
فردوسی.
شبستان او گر گهربار میغ
شود او ندارد ز کسری دریغ.
فردوسی.
ندارم ازو گنج و گوهر دریغ
نه برگستوان و نه کوپال و تیغ.
فردوسی.
از ایشان یکی کان بگیرد به تیغ
ندارم ازو تخت شاهی دریغ.
فردوسی.
از این هردو چیزی ندارد دریغ
که بهر نیام است یا بهر تیغ.
فردوسی.
فروزنده میغ و برآرنده تیغ
بکین اندرون جان ندارم دریغ.
فردوسی.
پدر گر ز فرزند دارد دریغ
سرگاه اندر سرش باد تیغ.
فردوسی.
چو خشنود باشد جهاندار پاک
ندارد دریغ از من این تیره خاک.
فردوسی.
نشاید که داریم چیزی دریغ
زدارندۀ لشکر و تاج وتیغ.
فردوسی.
ندارم دریغ ازشما گنج خویش
نه هرگز براندیشم از رنج خویش.
فردوسی.
ببخشم به تو هرچه خواهی ز من
ندارم دریغ از تو من جان و تن.
فردوسی.
سپاهی که دارد سر ازشه دریغ
بباید همی کافت آن سر ز تیغ.
ابوالمثل بخارائی.
خدای نعمت ما را ز بهر خوردن داد
بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار.
فرخی.
خشم آیدت که خسرو با من کند نکویی
ای ویحک آب دریا از من دریغ داری.
منوچهری.
روی ندارد گران از سپه و جز سپه
مال ندارد دریغ از حشم و جز حشم.
منوچهری.
اگر... فرموده اید تا سالار... باشم، آن خدمت بسر برم و جان و تن و سوزیان و مردم دریغ ندارم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 86). اگر رای عالی بیند این خدمت از بنده دریغ ندارد. (تاریخ بیهقی ص 412). ما را از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی تا دانا شدیم. (تاریخ بیهقی ص 338). ما را بجای پدر است و مهمات بسیار پیش داریم (مسعود) و واجب نکند که وی کفایت خویش از ما دریغ دارد. (تاریخ بیهقی ص 145).
نکوبختی و دانش و کلک و تیغ
خدا هیچ ناداشته زو دریغ.
اسدی.
بسا کس که یک دانگ ندهد به تیغ
چو خوش گوئیش جان ندارد دریغ.
اسدی.
اگر خواهی بهترین خلق باشی چیزی از خلق دریغ مدار. (قابوسنامه، منسوب به نوشیروان).
خلق اگر از تو خست ناگه خار
تو گل خود از او دریغ مدار.
سنائی.
نفسی دریغ داری زمن ای دریغ برمن
ز تو قانعم به بوئی که سمنبر منستی.
خاقانی.
عواطف و استمالت که زکات جاه است از او دریغندارد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 120).
خیز و مزن برسپر خاک تیغ
کز تو ندارند یکی نان دریغ.
نظامی.
چو من جان ندارم ز خسرو دریغ
چه باید زدن چنگ در تیرو تیغ.
نظامی.
مدار پند خود از هیچ کس دریغ و بگو
اگرچه از طرف مستمع بود تقصیر.
؟ (از تاریخ گیلان و دیلمستان میرظهیرالدین مرعشی).
نظر دریغ مدار از من ای مه منظور
که مه دریغ نمی دارد از خلایق نور.
سعدی.
تو چوب راست از آتش دریغ می داری
کجا به آتش دوزخ برند مردم راست.
سعدی.
تو تیز غایت امکان از او دریغ مدار
که آن نماند و این ذکر جاودان ماند.
سعدی.
چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ.
سعدی.
چو رنج برنتوانی گرفت از رنجور
قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار.
سعدی.
اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار
شکر فروش چنین ظلم بر مگس نکند.
سعدی.
فلان بازرگان نوشدارو دارد اگر بخواهی باشد که دریغ ندارد. (گلستان سعدی). بلکه مرا دقیقه ای از علم کشتی مانده بود که همه عمر از من دریغ همی داشت. (گلستان). روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده دریغ داشتن. (گلستان). اگر قدری بخواهد شاید دریغ ندارد. (گلستان).
ز عمارت نظر مدار دریغ
به رعیت جواد باش چو میغ.
اوحدی.
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
وزان به عاشق مسکین خبر دریغ مدار.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیرت داشتن
تصویر غیرت داشتن
رگ داشتن رشک بردن، حفظ ناموس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریغ داشتن
تصویر دریغ داشتن
مضایقه کردن چیزی را از کسی رد کردن تقاضای کسی امتناع نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
آرزو کردن آرزو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور داشتن
تصویر غرور داشتن
به خود بالیدن تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریغ داشتن
تصویر دریغ داشتن
((~. تَ))
مضایقه کردن چیزی از کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
أتمنّى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
Aspire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
aspirer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
לשאוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
آرزو کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
ইচ্ছা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
kutamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
arzu etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
열망하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
志す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
ปรารถนา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
आकांक्षा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
bercita-cita
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
streven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
aspirar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
aspirar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
渴望
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
aspirować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
прагнути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
streben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
стремиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرزو داشتن
تصویر آرزو داشتن
aspirare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی